مقدمه ای از کتاب :
بابام میلیاردر بود از اونا که توپم نمی تونست تکونش بده حساب بانکی پر و پیمونشو ندید بگیری حدود سه چهار هزار میلیارد مال و منال داشت وقتی اسم امیر شایان فر می اومد همه تا کمر خم می شدت و در خدمت گذاری آماده آیت برادرم پنج سالی از خودم بزرگتر بود فوق لیسانس مدیریت بازرگانی داشت و به چند زبان دنیا مسلط بود . مدیر عامل یکی از شرکتای بابا بود . بعد از مرگ مادرم تنها همدم و یاورم آیت بود طوری که همه جا و هر لحظه مراقبم بود و نمی ذاشت آب تو دلم تکون بخورد منم بعده تموم شدن دبیرستانم کلا بیخیال درس و کالج شدم و وقتمو با رفتن به کلاسای مختلف می گذرندم . از سن دو سالگی به همراه خانواده ام به انگلستان رفته بودم و حالا بعد هجده سال یعنی تو سن بیست سالگی به ایران برگشتم . وطنم جایی که عاشقشم ..........
sadra